مینویسم،... چون میدانم هیچ گاه نوشتههایم...
را حرفهایم را نمیفهمی،... نگاهت نمیکنم، چون تو...
اصلا نگاهم را نمیبینی،... صدایت نمیزنم، زیرا ...
اشکهای من برای تو بیفایده است... فقط میخندم، ...
چون تو در هر صورت میگویی من دیوانهام...
.
.
.
سکوتم را به باران هدیه کردم... تمام زندگی را گریه
کردم...نبودی در فراق شانه هایت.. ..به هر خاکی رسیدم
گریه کردم...
.
.
.
.
عشق، نردبانی است که ما را از خود بالا می کشد.
عشق، همان فعل انفعالی است که در برابر گل سرخ
به ما دست می دهد.
عشق، عزرائیل زیبایی است که
رسید، جسم ما رامی گیرد و قبض روح راامضا می کند
عشق، اولین آهی است که در آیینه کشیده ایم.
عشق، اولین حقوق ما از باجه معرفت است.
عشق،خرید وفروش با پای عاشق و معشوق است.
نظرات شما عزیزان:
به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم
از همــ ــان وعده های خوبــی که:
سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان
تقویــ ــم را خط خطی میکنم…
که لحظه ای به دور از هیاهو
من و تو
ما شویم
حتما باید چنین جایی باشد
دلــــــش بستــــــه ے مـــــــــا شــــــد !
اِے مــــن بــهـ فــــــــداے دلِ دیوانـــــــه پسندش
... ♥
برچسبها: